تولد 4 سالگی

 

دختر قشنگمون فرشته مهربون چهارمین سالروز امدنت به زمین مبارک

 

 

چه لطيف است حس آغازي دوباره ...

چه زيباست رسيدن دوباره

به روز زيباي آغاز نفس كشيدن ...

و چه اندازه عجيب است ...
روز ابتداي بودن ...
وچه اندازه شيرين است امروز ...
روز ميلاد تو ...
روز تو ...
روزي كه آمدي ...

 

امروز هم برای ما هم برای الاله روز خوبی بود

تولد خونه مامان بزرگ با هدیه های خوشگل حسابی بهش خوش گذشت

 

البته روز قبل هم خونه مامانی و عمه ها تولد سه نفره گرفته بود صبح هم رفته بودیم باغ وحش تا مطمئن بشه اقا گرگه تو قفس داحت داره استراحت میکنه و بیرون هم نمیتونه بیاد آخه چند روز پیش باباش تو خیابون یک گرگ دیده بود و وقتی برامون تعریف کرد 1000 تا علامت سوال برای الاله درست شد.

 

این هم یک بچه خسته از تولد در حال نقشه برای اسباب بازی های جدید

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

روزهای اروم پاییزی

 دختر خوبم  روزهای خوب پاییزی و ارومی کنار هم هستیم ....
امیدوارم این حس و این ارامش همیشگی  باشه.دیروز عید غدیر بود و خونه مامانی مهمونی بود تو هم طبق معمول با شیرین زبونی هات و شعری که برای این روز خوندی هم دل بردی هم جایزه
 

 اولین سینمایی که  رفتی...فیلم کلاه قرمزی بود...البته بیشتر از اینکه فیلم  رو نگاه کنی از پله ها بالا و پایین رفتی

چند ماهی بود که میز ارایش میخواستی و از اونجایی که ممکن بود هوست رو زود فراموش کنی  خودم برات ساختمش.

 

الاله فشن با موهای قرضی.

 

مسافرت امسال

تقریبا 2 ماهی میشه اینور نیومدیم....
از وقتی که نینی وبلاگ  هم  داریم...اینجا چون با فیلتر شکن میاییم دیرتر اپ میشه...بعد از جشن آلا جون که 29 اردیبهشت بود خودمون رو برای مسافرت آماده کردیم و با خاله مهری و محمدآقا راهی ترکیه شدیم...
از این عکس معلومه که خوش رو حسابی برای شیطنت آماده کرده...چمدونش کادوی جشن آخر سال هست  که حسابی باهاش ژست میگرفت. اونجا هم حسابی بلبلی کرده و دل برده....و همه هم لوسش کردن

کنار دریاچه ایزنیک بدنبال ویلا

یکی از اون ژستهای به خول خودش دلبرایی

هفته پیش روز تعطیل خوبی بود که آلاله با مامان و بابا ودوستاشون تو باغ  یکی از دوستها داشتن.....خوشبختانه دختر گلی کسل نبود و با دوستاش سوگل و باران و کیا حسابی اتیش سوزوندند.....
از خاکستر و اتیش و اب بازی بگیر تا دوچرخه و تاب و عروسک بازی.....

بهار بهار

بهار اومد و الاله خانوم یادش اومد که گفته بودیم هوا که خوب شد میاییم پارک........اولین پارک رفتن الاله در سال جدید امروز بود.با بابا احسانش. بچه بعد از چند ماه پارک نرفتن اینقدر بازی کرده بود که از ساعت 7 خوابید.
فعلا عکسهاش لود نمیشه....باید بعدا بذارم.....

خانوم صبح که از خواب بیدار شد رفت سراغ کمد لباسش و تا باقی مانده پوشک های سال پیش رو دید اومد گفت: مامان برام یه نی نی بدنیا بیار هنوز پوشک داریم.....موندم چی بگم که رفت و دوباره برگشت گفت: بدنیا آوردی؟؟؟؟دو تا باشه یکی اسمش رو میرپذاریم علی اون یکی هم علی!!!!!!
سر صبحی کلی خندیدم  از دست این وروجک.....

عکس عشقولانه الاله و درخت