اومدیم سلامی بکنیم و تشکر از دوستهایی که برامون نظر میذارن.....
ممنون از امیر اقا دوست دایی فرزاد و بقیه دوستان....
دوست ناشناسی که گفته بودین کم حوصل ام که زیاد نمی نویسم..!!!
راستش من نویسنده خوبی نیستم از اونجایی که از بچگی تو مخ ما کردن این خوبه اون بده و خودم هم ادم کم حرفی هستم نتیجه این میشه که نوشته هام هم مختصره .
.حتی چند بار سعی کردم دفتر خاطرات داشته باشم ولی از بس که سانسورش کردم و خلاصش کردم به نتیجه نرسید...
الان که خاطرات بقیه رو میخونم خیلی برام جالبه که می تونند این همه از جزییات زندگیشون یا حتی نی نی هاشون چیزی بنویسند.....
حالا چند تا عکس جدید میبینیم ..............
تو مسیر خونه بابا بزرگ نشسته خستگی میگیره....................
ممنون از امیر اقا دوست دایی فرزاد و بقیه دوستان....
دوست ناشناسی که گفته بودین کم حوصل ام که زیاد نمی نویسم..!!!
راستش من نویسنده خوبی نیستم از اونجایی که از بچگی تو مخ ما کردن این خوبه اون بده و خودم هم ادم کم حرفی هستم نتیجه این میشه که نوشته هام هم مختصره .
.حتی چند بار سعی کردم دفتر خاطرات داشته باشم ولی از بس که سانسورش کردم و خلاصش کردم به نتیجه نرسید...
الان که خاطرات بقیه رو میخونم خیلی برام جالبه که می تونند این همه از جزییات زندگیشون یا حتی نی نی هاشون چیزی بنویسند.....
تو مسیر خونه بابا بزرگ نشسته خستگی میگیره....................
باغ دوستمون در یک روز بهاری زیبا....باز هم الاله از همه دل برد و کلی دلبری کرد.