۱۳۹۰ فروردین ۱۵, دوشنبه

عید 1390

0

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ ,  بخش تصاویر زیباسازیhttp://end-lover.persianblog.ir  کلیک کنید

سلام.... عید همه مبارک...سومین عیدی که الاله جونم میبینه....
این بلوز دامن رو فقط اولین روز عید پوشیدی و گذاشتی کنار!!!
عید امسال مثل همیشه نبود ولی بد هم نبود ...رفتیم کیش...خود مسافرت خیلی خوب بود..البته الاله جون هم برای اذیت کردن کم نذاشت.همش بغل بنده بود...هیچکس دیگه رو هم قبول نمیکرد.البته تقصی ما هم بود...طفلکی چقدر میتونه تو بازارها دووم بیاره! عیدی هم حسابی جمع کردی..اول نگاش میکردی بعد تاش میکردی میذاشتی تو کیف من.
 با مامان کنار هفت سین اسکله کیش
 
بغل  بابای بابا جلوی ویلا...امکان نداشت بدون عینک بره بیرون!
niniweblog.com
به قول الاله...کشتی اونانی...میگفت نی نی دست توش کرده سوراخ شده دیگه هم درست نمیشه....
همه جا گل و سبزه اصلا دلمون نمی خواست برگردیم به شهر سرد و بی روح خودمون 
تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ ,  بخش تصاویر زیباسازیhttp://end-lover.persianblog.ir  کلیک کنید
سه چرخه سواری با مامان خیلی خوش گذشت مخصوصا با ابمیوه شکلاتی...niniweblog.com
تو هر جور قایقی که مینشست خوابش میبرد....حتی اگه خیس میشد...
دختر جونم...الان روزهای خوبیه....خیلی شیرین زبون شدی...همه چیز رو خوب میفهمی...کاش همیشه همینجور بمونی...دلم نمی خواد مثل بیشتر مادر پدرها بگم کاش همیشه کوچیک بودی مشکلاتت کوچیکتر بود...
حرف اشتباهیه اگه مشکلی به وجود میاد از خود مادر پدرهاست...
خدمات وبلاگ نویسان جوان               www.bahar22.com
خدمات وبلاگ نویسان جوان               www.bahar22.com

قبل از عید90

0

 
یکمی برای این پست دیره ولی چاره ای نیست چون قبل از سرمون خیلی شلوغ بود ...تمییز کردن خونه و خرید و اماده شدن برای مسافرت.....هوا از بس که سرد بود اصلا حال قبل از عید رو به ادم نمیداد... مخصوصا که تا اخرین روز هم اداره بر قرار بود.4سوری خیلی خوش گذشت...با دوست هامون باغ عمو سجاد بودیم..الاله  کلی اتیش بازی کرد و خودش هم اتیش سوزوند کسی  ما رو تحویل نمی گرفت.. همه اویزون الاله بودن و باهاش عکس می گرفتن....!!!!!!!

مامان و بابا و دایی ها از 27 اسفند رفتن مسافرت ارومیه....اولین سالی بود که سال تحویل کنار هم نبودیم و سبزی پلو نخوردیم...
خانواده احسان هم چون خونشون بو نگیره  ماهی درست نکردن....این هم از عجایب روزگار.!7سین هم که نداشتیم چون مسافر بودیم...برای همین اصلا حال عید در کار نبود....لباس هم خاله مونس زحمت کشیدن برای دخترم فرستادن....
 
* * *

ولی برای کفش رفتیم بازار که الاله خانوم خسته بودن خیابون هم شلوغ ولی بالاخره خریدیم...خیلی ناز بود تمام روز و شب هم می پوشیدشون....ولی تو مسافرت پاپیون لنگش کنده شد....هر وقت هم که می خواست پاش کنیم می گفت اون کفشم رو بده که پاپیون داشته ولی الان نداره....تا مجبور شدیم یه کفش دیگه براش بخریم که زحمت این یکی رو هم دایی صمد باباجون کشیدن...