۱۳۸۸ آبان ۱۲, سه‌شنبه

میریم تهران

سلام....ما فردا میریم تهران..پیش دایی فرهاد...صبح با مامان رفتیم بلیط گرفتیم... شب هم بریم از اون یکی مامان بزرگ خداحافظی کنیم...فردا هم کارامون رو انجام بدیم..این دومین سفر جوجه کوچولوست..و اولین بار که  سوار قطار میشه..هم با ماشین رفته سفر هم هواپیما ..این بار هم که قطار....خدا کنه اذیت نشه...ما رو هم اذیت نکنه .این شکلی
الان مامان داره با هزار تا فیلم و ادا بهش سوپ میده ..پذیرایی پر از اسباب بازیهاش..شده...چند روزی بابا میتونه تعو خونه اروم استراحت کنه تا ما برگردیم....طفلکی فرهاد..این چند روز حالش جا میاد...
امروز شیرین کاریهاش رو با هم تمرین کردیم که یادش نره..
جوراب...لب..دست..النگو.و پاهاش رو میتونه نشون بده..وقتی بگی چشماتو ببند با دستهاش جلوی چشماشو میگیره میخنده...موش هم میکنه..بینی کوچولوش رو جمع میکنه دندونهاش رو هم نشون میده...دو روز پیش رفته بودیم عیادت خانوم پسرخالم...کلی باهاش بازی کردن..الاله هم از فرصت استفاده کرد حسابی خودشو شیرین کرد.


.طفلی بچه کوچولمون از بس دورو برش نی نی نیست خیابون که میریم تا بچه میبینه میخواد از بغلم بپره بره باهاش بازی کنه..کلی ذوق میکنه و سرو صدا راه میندازه...باید دوستهامون رو تشویق کنیم زودتر نی نی دار بشن..


     اها داشتم از شیرین کاریهاش میگفتم..عاشق توپ بازیه...امرئز داشتم باهاش بازی میکردم که توپ افتاد زیر میز..هر چی گفتم برو بیار نرفت..هی به من نیگاه میکرد هی به توپه..
بعد  سرش رو کج کرد یه لبخند ملوس تحویل مامان بزرگش داد....با انگشت توپ رو نشون داد و به مامان اشاره کرد..یعنی مامان بزرگ بیارش...کلی خندیدیم....دیگه داره دستور دادن رو هم یاد میگیره...

1 نظرات:

مامان هانیا گفت...

جووووووووووووووننننننننننننم.بچه های جدیدن دیگه . از زمان نوزادی دستور دادنو بلدن.

ارسال یک نظر