۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

الاله از سفر برگشت

دلام...ما بلقشتیم اژ تهلان ...خیلی خوش گژشت
همش بگل مامانم بودم..تا دایی فرهاد نزدیک میشد فلال میکلدم.....
مامانم دیده دستش چلاخ شد ..ولی من همچنان پایدالی میتردم تا کالسکم نو بمونه..     .
هم تو گطارو هم هباپیما   دوستهای خوشمل پیدا کلدم فگت یکمی اختلاف سنی دالیم....تاژه کارهای جدید هم بلت شدم...تا میگن
دخمل خوشمل کیه؟؟ من به خودم اشاره میکنم.....عسل کیه؟؟؟ باز هم منم دیقه....
بهلهههه.... یه کاره دیقه هم اینه که تا عصبانی میشم  میزنم تو صولتم..همه تهجب کلدن که از کجا بلت شدم!!!!
خودم هم نمیدونم ولی خیلی خوفه همه میتلسن..l...تاژه دالم تملین فوت میتنم تا تبلدم بلت باشم.....ولی هر کار میتنم نمیشه لبام گنچه بشه..سخته ها....
دیقه بسه منم بلم پیش مامانم .بوس


   این منم دیقه ..تپل طلا...لالا کلدم...

این هم دایی فلهادمه که در روز اخر دیقه باهاش لفیق شدم.....

یکی از هنلهام موش شدنه....

من و مامانم و مامانش.........................










4 نظرات:

مامان هانیا گفت...

همیشه به سفر آلاله خانوم تپلی!

مامانِ آويسا گفت...

سلام تپل طلا
خيلي ناز شديا!!
دم دستم بياي گاز گازيت ميكنم!!
سلام به مامانت برسون خيلي دلم براش تنگ شده

مامان صبا گفت...

سلام آلاله گل. چه دختر خوبي . چه عكسهاي قشنگي مخصوصا اون عكس من و مامانم و مامانش خيلي جالب بود . با اجازه لينكت كردم .

امیرعلی و خاله پارمیس گفت...

سلام نی نی کوشولو به نظر میرسه یه سالگیت نزدیکه ها من تاسه یه سالم شده اومدم باهم دوست بشیم خاله لینچت کرد توام ما را لینک کن و بهمون سربسن منتظریم ها

ارسال یک نظر