۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

بعد از 4ماهگی


نوروز 88.. اولین عیدی که گرفتم..



من و مامان جونی زیر شکوفه ها.

اولین سفر من.. با ماشین دایی به تهران


دارم دقت میکنم..چیه؟

خونه دختر عمو بابا.. مهمونی.


اخیششششش ..چه حمومی.خسته شدم ها!!!


مامان و نی نی در شقایق ها.

بالاخره یادگرفتم بشینم....



من و دایی فرهاد


به به ..چه خوشمزه ..اولین غذای من.. فرنی برنج.
من برم.. که الان مامانی میاد...شیری بخورم...لوسی بکنم..بای بای.

0 نظرات:

ارسال یک نظر