۱۳۹۲ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

اديبهشت زيبا

 

باز هم روزها دارن بدو بدو ميگذرند و فقط خاطراتش ميمونه...دلم براي كوچولوييهاي  دختر نازم تنگ شده...
ارديبهشت امسال هم رفتيم شمال ...مثل هميشه عالي بود...الاله هم كلي كيف كرد....اولش كه زياد توماشين بوديم همش ميگفت برگرديم مشهد من فقط مشهد رودوست دارم...بعدش كه دريا رو ديد فقط بيلش رو دريا  رو دوست داشت. و فرفره بزرگش
تمام جاده رو برامون شعرهاي من دراورديش رو خوند...تازگي ها شعرهاي مهد رو نمي خونه فقط شعرهاي خودش رو داره!!!


تبلت رو هم رسما غصب کرده بود و تمام راه بازی میکرد

0 نظرات:

ارسال یک نظر