سلام.... عید همه مبارک...سومین عیدی که الاله جونم میبینه....
این بلوز دامن رو فقط اولین روز عید پوشیدی و گذاشتی کنار!!!
عید امسال مثل همیشه نبود ولی بد هم نبود ...رفتیم کیش...خود مسافرت خیلی خوب بود..البته الاله جون هم برای اذیت کردن کم نذاشت.همش بغل بنده بود...هیچکس دیگه رو هم قبول نمیکرد.البته تقصی ما هم بود...طفلکی چقدر میتونه تو بازارها دووم بیاره! عیدی هم حسابی جمع کردی..اول نگاش میکردی بعد تاش میکردی میذاشتی تو کیف من.
با مامان کنار هفت سین اسکله کیش
بغل بابای بابا جلوی ویلا...امکان نداشت بدون عینک بره بیرون!
به قول الاله...کشتی اونانی...میگفت نی نی دست توش کرده سوراخ شده دیگه هم درست نمیشه....
همه جا گل و سبزه اصلا دلمون نمی خواست برگردیم به شهر سرد و بی روح خودمون
سه چرخه سواری با مامان خیلی خوش گذشت مخصوصا با ابمیوه شکلاتی...
تو هر جور قایقی که مینشست خوابش میبرد....حتی اگه خیس میشد...
دختر جونم...الان روزهای خوبیه....خیلی شیرین زبون شدی...همه چیز رو خوب میفهمی...کاش همیشه همینجور بمونی...دلم نمی خواد مثل بیشتر مادر پدرها بگم کاش همیشه کوچیک بودی مشکلاتت کوچیکتر بود...حرف اشتباهیه اگه مشکلی به وجود میاد از خود مادر پدرهاست...
0 نظرات:
ارسال یک نظر