شب یلدا

بله امسال هم یلدا اومد و رفت الاله خانوم....
البته مثل قدیما دیگه جالب نیست من که هیچکدوم از یلدا ها رو دوست نداشتم تا حالا چون اونجوری که باید نبوده...شاید تا وقتی تو بزرگ بشی منم یک شب یلدای واقعی درست کنم.مثل این....با حافظ و شعر و شمع....

  امسال رفتیم خونه عموی بابای شما... همیشه رسمه میرن خونه بزرگتر فامیل یا مادربزرگ پدربزرگ...نمی دونم دلیل این دعوت چی بود شاید احساس کردن بزرگ .البته بد نبود بعد از مدتی همدیگه رو دیدن...دخمل گل من هم همش دنبال گربه اونها میدوید..البته یکی باید دستش رو میگرفت یک گربه خاکستری داشتن که همش ازسر و کول همه بالا میرفت..الاله جون هم که عاشق پیشی ..هی صداش رو در می اوردی هی دنبالش میکردی اگر هم میرفت تو اتاق گریهههههه که چرا رفت!!!

دخملک لوس تا دوربین میبینه ژست میگیره...

  اینقدر راه نرفت تا بالاخره مجبور شدیم با این راهش ببندازیم

این کار رو تازه یاد گرفته ...هر وقت پیشی میبینه زود این شکلی میکنه صداش رو هم نازک...بعنی من پیشیم...هاپو هم میگه هاپ هاپ ولی بی صدا....

وقتی هم اب می خواد یا هر کس دیگه آب بخوره داد میزنه...آآآآآآاااااااااااااااب

عروسکش رو رو پاش لالا میکنه با قاشق بهش غذا میده موهاش رو شونه میکنه.....

سوت میزنه...هر کی بره دستشویی میگه: شیششششششش

هنوز هم عاشق ددره..کفش پای عروسک میکنه میگه ددرددرددر

از صبح که بیدار میشه صدای سشوار و جارو برقی در میاره..ممممم...ووووو

فکر کنم شب هم خواب میبینه سشوار دنبالش کرده....